-
روی تو
دوشنبه 14 آبان 1403 22:06
شیرین ترین رویای من لیلا ترین خواب منی ای با خیال دیدنت من خفته و بیدار تو...
-
مثلا بیا خیال کنیم
جمعه 30 شهریور 1403 01:30
با من خیال کن که نشستی کنار من تو قصه گفته ای من قصه خوانده ام با من خیال کن شب از سر گذشت و رفت بیدار مانده ای بیدار مانده ام ♫♫♫ در انزوای کوچه یکی ساز میزند با من خیال کن که به آواز رفته ای با من خیال کن که به پل های اصفهان با من خیال کن که به شیراز رفته ای با من خیال کن که به گیلان خانه ات سبز و کبود و سرخ جنگل...
-
مسیر
چهارشنبه 28 شهریور 1403 10:42
تو با تصوراتت از چیزی که بودی داری خودتو میکشی! این عینک رو بردار !دنیای جدیدت روببین. همش مسیره همش نه رسیدی نه تموم شده! تمام مدت تو مسیر بودی و اینا همش سختی های راهه.....
-
صاحب رویاها
جمعه 23 شهریور 1403 16:20
هر جای جهانم از من با خبری مانده از من به هوایت بال و پری تو که گاهی به نگاهی میسازی دنیای مرا به فروغ مهر و ماهی روشن کن شبهای مرا مانده از من اشک و آهی برگردان رویای مرا
-
اقیانوس
جمعه 26 مرداد 1403 01:09
میشود که شاعر نبود و... شاعرانه زندگی کرد میشود که دریا نبود و... بیکرانه زندگی کرد ولی نمیشود که عاشق نبود و عاشقانه زندگی کرد ...
-
یک جرعه نور
شنبه 20 مرداد 1403 01:36
کاروان بهشت در مقابلم بود و کسی گفت نور میخواهی سینی نور را مقابلم گرفته بودند اما دست های من به آن نمی رسید من عطر نور را حس می کردم . برق نور چشم هایم را پر کرده بود دستم را دراز کردم همه چیز فراهم بود همه چیز اما دست من به نور نرسید... فکر کن طبقی از نور مقابلت باشد و تو فقط نگاهش کنی فقط نگاه....
-
اکسپلورگردی
دوشنبه 1 مرداد 1403 01:43
دلم لک زده بود برات برای صدای دسته جمعی خوندن عاشقات دم دمای صبح ، وقتی داره از دهنشون بخار درمیاد و زیپ کاپشن هاشونو تا بالای بالا کشیدن. همون موقع که دستاشون توی جیبشونه یا دارن باهاش سینه میزنن. هنوزم دلتنگ همه ی این هام و با شنیدن یه صدا به یادشون آوردم چشمامو بستم و رفتم اون دور دورا ........ تازه برگشته بودم که...
-
گلاب یا سراب؟
جمعه 29 تیر 1403 02:27
هرجا باشی و ازش بزنی بیرون جای جدید برات سخته ولی بعدش عادت میکنی . راستی عادت خوبه یانه؟ مثلا اگر ماهی باشی به تنگ جدیدت عادت میکنی به حوض جدیدت عادت میکنی به دریا به اقیانوس ... ولی هیچ وقت نمیشه به خشکی عادت کرد. به ساحل به تنهایی . اگر ماهمه ماهی باشیم ،عشق مثل آبه . به هرجا که آب باشه عادت میکنیم ولی بدون آب...
-
بدون تاریخ بدون امضا
شنبه 23 تیر 1403 04:37
خیلی سال گذشته ولی برای من همه چیز به شفافیت همون روزاست. منی که اتفاقات چند دقیقه قبل یادم میره منی که خیلی چیزا از چند سال قبل یادم نمیاد اما تو برام مثلِ ...نمیدونم مثل چی ولی واضح واضحی اونقدر که گاهی پشت پلک های بسته ام میبینمت. هر روز از خودم میپرسم چرا هستی ولی جوابی پیدا نمیکنم . و سوال بعدیم اینه که چرا واقعا...
-
منتظر
جمعه 22 تیر 1403 16:59
امروزبعد از چند سال نیومدم و امیدوارم که توبیای ... واقعا میشه کمکم کنی؟؟؟؟؟
-
Last update
پنجشنبه 21 تیر 1403 02:29
یه نسخه ای از خودم رو پیدا نمی کنم هرچی میگردم نیست . تو کشوها لابه لای لباس ها وسط حرف ها و بحث ها، نیست که نیست! ورژن خوبی بود ازم، باگ داشت ولی قابل استفاده بود نمیدونم چرا دیگه نمیتونم شعر بگم . قبلنا باید میدوییدم کاغذ و خودکار بیارم که یادم نره و تند تند بنویسم. گاهی با وزن و قافیه گاهی سپید مثل برف و اصلا...
-
بسم الله
سهشنبه 19 تیر 1403 02:46
دلخوشی ماهی به رخ ماهه توی حوض...
-
بسم الله الرحمن الرحیم
چهارشنبه 1 فروردین 1403 22:57
یه بسم الله برای سال جدید. برای 1403 الهی توی این سال ،1403 بار از ته دل خوشحال بشید. و هر بار از دفعه ی قبل بیشتر
-
پرواز
چهارشنبه 9 اسفند 1402 05:19
اذان صبحه... و میخواستم بگم ممنون که از ته دلم شنیدی که دوست دارم عکس تو روی پروفایلم باشه. ممنون که حالا یه جایی هستم با اسم تو عکس تو و نگاه تو ممنون که نگاهم میکنی ... کاش تو هم دوستم داشته باشی کاش میشد دوتا چای بریزم و بشینیم باهم گپ بزنیم. امروز داشتم پادکست تو گوش میدادم. اینکه دقیقا توی همون سنی که من دوست...
-
جریان سیال ذهن ۱
چهارشنبه 9 اسفند 1402 05:10
پوشی از برف آروم و رقصان روی زمین میومد. هر دونه انگار حرفی میزد و از جلوی چشم هام رد میشد دست هامیخ کرده بود و توی جیب های پالتوم فرو برده بودمشون اما گرم نمیشدن. به همین خاطر زیربقلم گذاشتمشون و هر از گاهی به حیاط سرک می کشیدم. سایه ای بلند تا وسط حیاط کشیده شده بود . کمی خم شدم تا صاحبش رو ببینم. مردی نسبتا جوان...
-
چشم هایش
جمعه 4 اسفند 1402 23:24
تنها کسی که میتونم از چشم هایش حرف بزنم تویی وقتی میبینمت پر از بغض میشم و ذوق معاصر بودن با تو همه وجودمو میگیره. و حسرت نبودنت ... دلم میخواست عکست رو ساعت ها نگاه کنم و باهاتحرف بزنم دلممیخواد بهت بگم چقدررررر تنهام ! چقدر دلتنگم ..چقدر اذیتم میکنن . بگم که این ماهی اسیر چه کوسه هاییه اگرچه میدونم میبینی...
-
شب نگاری
سهشنبه 1 اسفند 1402 03:30
می نویسم حرف هایی که نمیشه گفت. شاید هم کسی حوصله ی شنیدنش رو نداره. تو روزایی که آدم ها تو دل فضای مجازی جور دیگه ای غرق میشن اینجا مثل یه قایق چوبی آرومه که بشینی و ساعت ها توی افق ماهی بگیری... البته مثالم برای کسی که اسمش ماهیه مناسب نبود ولی در مثل که مناقشه نیست... هشتگ شب ها که شما میخوابین من بیدارم! پن: شب...
-
یه راه دیگه
سهشنبه 1 اسفند 1402 03:16
بده آدم بعد چندسال بفهمه کلا مسیر اشتباهی رفته؟ الان میگم کاش یه رشته ی دیگه خونده بودم . رشته ای که به شغل آینده ا ش فکر کرده بودم. کاش این فکر هارو همون چند سال پیش داشتم. خدایا کمکم کن بتونم دوباره شروع کنم یعنی میشه؟
-
سهم من
پنجشنبه 12 بهمن 1402 05:31
- من سهمم رو گرفتم… +از کی؟ انصاریان یا یوسفی؟ - انصار یا یوسف فرقی نمیکنه سهم من سهم منه جایی دیگه هم نمیره! همونطوری که خودم رفتم ، جایی که بایدمی رفتم واومدم اونموقع که باید میومدم … * دیالوگ فیلم "تصویر یک رویا"
-
من و خدا
پنجشنبه 12 بهمن 1402 04:43
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست!
-
قرارمون بیرون مغز
یکشنبه 1 بهمن 1402 17:27
دلم یه چک لیست میخواد که کارامو بنویسم و از اون مهم تر تیک بزنم جلوش خیلی مهمه که جلوش تیک بزنی وگرنه یه خروار کار نکرده داری البته بیرون ذهنت .خوبیش اینه که کارهایی که رو کاغذ می نویسی جایی بیرون از مغزت به حیاتشون ادامه میدن...
-
سلام
یکشنبه 1 بهمن 1402 17:18
اولین نوشته همیشه سخته اما به خودم قول دادم راحت بنویسم بدون پاک نویس ! خود خودم باشم و همین