تنها کسی که میتونم از چشم هایش حرف بزنم تویی
وقتی میبینمت پر از بغض میشم و ذوق معاصر بودن
با تو همه وجودمو میگیره. و حسرت نبودنت ...
دلم میخواست عکست رو ساعت ها نگاه کنم و باهاتحرف بزنم
دلممیخواد بهت بگم چقدررررر تنهام !
چقدر دلتنگم
..چقدر اذیتم میکنن . بگم که این ماهی اسیر چه کوسه هاییه
اگرچه میدونم میبینی ...میدونی.
میگم یه خواهش میشه کمکم کنی... کمکی که بدونم از طرف خودته
بی صبرانه منتظرتم.