حوض ماهی

حوض ماهی

لب اگر باز کنم با تو سخن ها دارم ...
حوض ماهی

حوض ماهی

لب اگر باز کنم با تو سخن ها دارم ...

یک جرعه نور

کاروان بهشت در مقابلم بود و کسی گفت نور میخواهی 

سینی نور را مقابلم گرفته بودند اما دست های من به آن نمی رسید

من عطر نور را حس می کردم . برق نور چشم هایم را پر کرده بود

دستم را دراز کردم همه چیز فراهم بود همه چیز اما

دست من به نور نرسید... 

فکر کن طبقی از نور مقابلت باشد و تو فقط نگاهش کنی فقط نگاه....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد