حوض ماهی

حوض ماهی

لب اگر باز کنم با تو سخن ها دارم ...
حوض ماهی

حوض ماهی

لب اگر باز کنم با تو سخن ها دارم ...

بدون تاریخ بدون امضا

خیلی سال گذشته ولی برای من همه چیز به شفافیت همون روزاست. منی که اتفاقات چند دقیقه قبل یادم میره منی که خیلی چیزا از چند سال قبل یادم نمیاد اما تو برام مثلِ ...نمیدونم مثل چی ولی واضح واضحی اونقدر که گاهی پشت پلک های بسته ام میبینمت. هر روز از خودم میپرسم چرا هستی ولی جوابی پیدا نمیکنم . و سوال بعدیم اینه که چرا واقعا نیستی و هزارتا جواب به نظرم میرسه.

دیدی میگن از کاه کوه می‌سازه؟ من از هیچ همه چیز ساختم و گاهی از این کارم خنده ام میگیره ؛ از این خنده تلخ ها که برای خودت سر تکون میدی و دلت برای خودت میسوزه و شاید احتمالا بعدش بگی خاک تو سرت . گاهی با سرزنش خودم تموم میشه و گاهی دختر بچه ی درونم نگاه چپی بهم میکنه و میگه: اصلا به تو چه! و میره تا به قرار عاشقانه اش برسه 

اونم چه قراری!!! بدون سلام و احوالپرسی، در هیچستان مغزم باهزارویک داستان خیالی از هیچ و خلاصه اش، بدون تاریخ بدون امضا...

اصلا چرا اینارو دارم می نویسم؟ اونم الان ؟ کله سحری! نمیدونم! احتمالا اینا هم کار همون دختر عاشق درونمه. آره همون که گفتم دارم دنبالش می گردم همون نسخه قبلیم ولی خب بدیش اینه که روم نصب نمیشه و شاید فقط بشه مثل نسخه وب ازش استفاده کرد. از همین نسخه وب ها که هی میپره ...بعد دوباره با سختی ساین این میشی و دوباره القصه...

خلاصه که 

اُفتاده به حوضِ دلم آن ماهیِ عشقت

فیروزه ای و سرخ،

چه پیوندِ قشنگی . . .

پیوست: از این شعره خوشم اومده بود و میخواستم به زور به نوشته ام ربطش بدم اگر همخوانی نداره عذر تقصیر!!!

نظرتون؟!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد