حوض ماهی

حوض ماهی

لب اگر باز کنم با تو سخن ها دارم ...
حوض ماهی

حوض ماهی

لب اگر باز کنم با تو سخن ها دارم ...

گلاب یا سراب؟

هرجا باشی و ازش بزنی بیرون جای جدید برات سخته ولی بعدش عادت میکنی . راستی عادت خوبه یانه؟ مثلا اگر ماهی باشی به تنگ جدیدت عادت میکنی به حوض جدیدت عادت میکنی به دریا به اقیانوس ...

ولی هیچ وقت نمیشه به خشکی عادت کرد‌. به ساحل به تنهایی .

اگر ماهمه ماهی باشیم ،عشق مثل آبه . به هرجا که آب باشه عادت می‌کنیم ولی بدون آب می‌میریم.

روزهای زیادی اینو به خودم گفتم ولی بعدش یه چیزی رو فهمیدم ؛شاید بیفتیم تو خشکی ولی باید دنبال آب بگردیم. هرجا باشیم باید دنبال آب بگردیم. حتی اونایی که پرت میشن وسط کلی آب هم باید دنبال آب بگردن. نقطه امن آبشون، که برای اون ها باشه. که درست باشه که مبادا سراب باشه!!!

"که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها..."

خلاصه که ما ماهی ها اومدیم که دنبال آب باشیم. 

که البته "کعبه یک سنگ نشان است که ره گم نشود"

پیوست:

عشق اصلی اونیه که تو رو فرستاده مأموریت روی زمین‌ و تو باید بگردی و پیداش کنی!

۲/ هر گِلابی گُلاب نیست!

بدون تاریخ بدون امضا

خیلی سال گذشته ولی برای من همه چیز به شفافیت همون روزاست. منی که اتفاقات چند دقیقه قبل یادم میره منی که خیلی چیزا از چند سال قبل یادم نمیاد اما تو برام مثلِ ...نمیدونم مثل چی ولی واضح واضحی اونقدر که گاهی پشت پلک های بسته ام میبینمت. هر روز از خودم میپرسم چرا هستی ولی جوابی پیدا نمیکنم . و سوال بعدیم اینه که چرا واقعا نیستی و هزارتا جواب به نظرم میرسه.

دیدی میگن از کاه کوه می‌سازه؟ من از هیچ همه چیز ساختم و گاهی از این کارم خنده ام میگیره ؛ از این خنده تلخ ها که برای خودت سر تکون میدی و دلت برای خودت میسوزه و شاید احتمالا بعدش بگی خاک تو سرت . گاهی با سرزنش خودم تموم میشه و گاهی دختر بچه ی درونم نگاه چپی بهم میکنه و میگه: اصلا به تو چه! و میره تا به قرار عاشقانه اش برسه 

اونم چه قراری!!! بدون سلام و احوالپرسی، در هیچستان مغزم باهزارویک داستان خیالی از هیچ و خلاصه اش، بدون تاریخ بدون امضا...

اصلا چرا اینارو دارم می نویسم؟ اونم الان ؟ کله سحری! نمیدونم! احتمالا اینا هم کار همون دختر عاشق درونمه. آره همون که گفتم دارم دنبالش می گردم همون نسخه قبلیم ولی خب بدیش اینه که روم نصب نمیشه و شاید فقط بشه مثل نسخه وب ازش استفاده کرد. از همین نسخه وب ها که هی میپره ...بعد دوباره با سختی ساین این میشی و دوباره القصه...

خلاصه که 

اُفتاده به حوضِ دلم آن ماهیِ عشقت

فیروزه ای و سرخ،

چه پیوندِ قشنگی . . .

پیوست: از این شعره خوشم اومده بود و میخواستم به زور به نوشته ام ربطش بدم اگر همخوانی نداره عذر تقصیر!!!

نظرتون؟!

منتظر

امروزبعد از چند سال نیومدم و امیدوارم که توبیای ...

واقعا میشه کمکم کنی؟؟؟؟؟


Last update

یه نسخه ای از خودم رو پیدا نمی کنم 

هرچی میگردم نیست‌ . تو کشوها لابه لای لباس ها وسط حرف ها

و بحث ها، نیست که نیست!

ورژن خوبی بود ازم، باگ داشت ولی قابل استفاده بود

نمیدونم چرا دیگه نمیتونم شعر بگم‌ . قبلنا باید میدوییدم 

کاغذ و خودکار بیارم که یادم نره و تند تند بنویسم. 

گاهی با وزن و قافیه گاهی سپید مثل برف و اصلا گاهی

سبز مثل بهار اما الان نیست حتی وقتی شعر های گذشته رو

میخونم لذت نمی‌برم. به این نتیجه رسیدم وقتی شاعرهای به

این خوبی هست چرا من شعر بگم؟

اما هنوز تک بیت هایی دارم که هرچی تکرارشون میکنم بیشتر

عاشقشون میشم‌. ولی بین خودمون باشه گاهی  لابلای

کتاب هام یه ردی ازش پیدا میکنم که انگار برام نشونه گذاشته

یعنی اونم دنبال من میگرده؟!


پیوست: دختر کوچولوی خیالباف عاشق درونم؛

آنشرلی پنهان من! جودی ابوت شگفت زده عزیزم!

نسخه ی شاعر و نویسنده و پر شور و شعفم!

لطفا برگرد!

بسم الله

دلخوشی ماهی به رخ ماهه توی حوض...